Lose one's touch = مهارت خود را از دست دادن / مهارت کسی افت کردن
Go under the knife = عمل کردن / زیر تیغ جراحی رفتن
Sit up and take notice = انگشت به دهان ماندن / تعجب کردن
Hit the road: اکثر به معنی راهی سفر شدن/ جایی را ترک کردن
Toss a coin / flip a coin = شیر یا خط کردن / پرتاب سکه
Warrant = حکم، مجوز، حکم جلب
Tiptoe = پاورچین پاورچین راه رفتن
Tiptoe = پاورچین پاورچین راه رفتن
Sacrifice = از خود گذشتگی کردن / فدا کردن / قربانی کردن
یه اصطلاحی که تو فارسی خیلی استفاده میشه " بدرقه کردن" هست:
===========================================
See off / send off = To say good-bye upon departure by train, airplane, bus, etc...
قدم رنجه فرمودین.
----------------------
Thanks for coming over.
Thanks for coming by.
So happy to have you here.
Thanks for dropping by
بلانسبت !
--------------------
Present company excepted!
No offense.
I don't mean you
Show off = خودنمایی کردن، پز دادن / در معرض نمایش قرار دادن
A friend in need is a friend indeed.
دوست خوب کسی است که در گرفتاری ها به یاری ات بیاید
Save your breath : خودت رو الکی خسته نکن. انرژیتو الکی هدر نده
Shook one :
به کسی گفته می شه که خیلی ادعاش میشه ولی وقتی پاش میوفته ، زودی پا پس می کشه.
Do time = آب خنک خوردن / Do life = آب خنک خوردن ولی تا آخر عمر
Life = حبس ابد
-----------------------------------------
Jack sentenced to life for the 1998 murder.
Pick up the tab =
صورت حساب کسی را پرداخت کردن / هزینه کسی را پرداخت کردن
7 - فروردینماه - 1392 ساعت 01:33 ب.ظ